حرف هایی از جنس خودم

دلنوشته فقط همین

حرف هایی از جنس خودم

دلنوشته فقط همین

در این بلاگ یادداشتهای روزانه خودم را درج می کنم تا دیگر فراموش نکنم چه بوده و هستم....

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۲/۰۳/۱۴
    غم
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است

نمی دونم 27 ام یا 28 ام ماه مبارک بود ٰ شب به اتفاق خانواده رفتیم حرم ، اتفاقا مهمون ضیافت افطار بی بی بودیم . رو به ضریح که ایستادم به خانم گفتم من 3 ساله مشهدالرضا رو ندیدم یعنی انقدر بی لیاقت شدم ، شما از آقا داداشتون بخواید که منو بطلبه...همینطور که حرف می زدم اشک تو چشام حلقه زد.فردا ظهر وقتی از محل کار اومدم خونه موبایلم زنگ خورد. شماره کانون بود. خانم فر... پشت خط بود، یه چیزی گفت اصلا باورم نمیشد .گفت یه دوره آموزشی هست که در مشهد برگزار میشه...میای یا نه؟؟ گفتم معلومه که میام حتما . البته می خواستم نفهمه که چقد خوشحال شدم ولی بعدا برای خودش تعریف کردم....

زبونم داشت بند میومد از خوشحالی....گوشیرو قطع کردم و از خوشحالی پریدم هوا....جریان رو برای همه خانواده یکی یکی تعریف کردم اونام خوشحال شدن.

بعد رفتم تو فکر به خودم گفتم ببین مریم از درخواست تا اجابت فقط چند ساعت طول کشید. واقعا اعجاب انگیز بود، چقدر این خواهر و برادر ، کریمو رئوف اند....حالم وصف نشدنی بود...
  • بی نام