حرف هایی از جنس خودم

دلنوشته فقط همین

حرف هایی از جنس خودم

دلنوشته فقط همین

در این بلاگ یادداشتهای روزانه خودم را درج می کنم تا دیگر فراموش نکنم چه بوده و هستم....

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۲/۰۳/۱۴
    غم
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۲ مطلب با موضوع «شهدا» ثبت شده است



خدا ! اینو قبول داری  !؟  تو برای بعضی آدما بهونه ای ..؟! راستشو بگو؟ بعضی وقتا من اینطوری فکر می کنم ...ولی خدا تو برای من بهونه نیستی ، تو اصل مطلبی!من از ائل با تو بودم و با خودت خواهم ماند ... هیچ کس نمی تونه تو رو از من جدا کنه. اگر دوستم بگو انشالله هیچکس نمی تونه.خدا تو بزرگی ، ولی در قلب کوچک من تماما جا میشی . خدا قلب من کوچکه ، خودتو توش جا کن که چیز دیگه ای نتونه قلب منو اشغال کنه....



  • بی نام

شهید منوچهر مدق

۱۲
ارديبهشت


دراین نیمه شب هوس کرده ام بنویسم . برای شهدا، و جانبازان که چه درد ها کشیده اند.و ما بی خیال ...حتی به آن فکر نکرده ایم ! آیا به این فکر کرده بودی که قلبش بزرگ شده بود و داشت در ترکش در بدنش ، فرو میرفت و خون بالا می آورد و شهید زنده گفت : احساس می کنم سوزن در قلب من فرو می رود . همسر فداکارش سالها بود که حسرت داشت سرش را روی سینه او بگذارد اما به درارزا کشید تا وقتی که در کفن بود. چه لحظه ای بود آنوقت که غذاهای بهشتی را می دید که از پنجره اتاق داخا می شد. دیگراین دنیا را نمی دید . کاش میشد من هم دیگر دنیا را نبینم مانند وقتی که شلمچه هستی ، آنجا انقدر دنیا را نمیبینی که دنیا هم تو را نمی بیند. چادرم را روی خاکها می کشم تا تبرک شود اما... خاک شلمچه با وفاست، به دنیا نمی چسبد... چقدر بد شده ام...خدایا کمکم کن تا ذکرهایی را که می گویم و چیزهایی را که می خوانم ، با اینکه نمی فهمشان اما در قلب و روح من اثر بگذارد. خدایا کمکم کن که تورا از یاد نبرم ، منوچهر را از یاد نبرم....

راستی قضیه جفت شدن کفشهایم چه بود؟؟؟!!!

92/2/7          ساعت   00/33





  • بی نام