می نویسم از نو...
يكشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۳۰ ب.ظ
دوباره ماه رمضان آمد... اما خیلی بی سر و صدا ...حال و هوای ماه رجب در دل ما غوغا کرد و سعی کردیم خود را برای ماه رمضان آماده کنیم. و این اولین پنجشنبه ماه مبارک چقدر دلگیر است. رمضان برای من یادآور بعضی خاطرات است نمی دانم تلخ یاشیرین ...بیخیال ..بگذریم! به هر حال خدا رو شکر...
عجب شب جمعه دلگیری است...عجب سخت است انتظار، چه خواهد شد؟! چشم گشودم و دیدم اولین سحر ماه مبارک است ...گویند دوباره چشم باز کنی آخرین افطار است . خدایا به ما توفیق ده از این ماه عزیز تا آخرین حد ممکن فیض ببریم. خدایا به ما کمک کن در این روزهای سخت ، که هر لحظه از آن ما را به یاد تشنگی ابا عبدالله و یاران با وفایش می اندازد ،بتوانیم روزه دار پر صبری باشیم و سختی آن برایمان شیرین است چون افطار و سحر خود را بر سر سفره تو می بینیم .
پلک بر هم زدنی گویند " اللهم اهل کبریاء و العظمة ..." خدایا این آخرین ماه رمضان بدون حضور حضرت حجت خدا باشد...آمین- ۹۲/۰۵/۰۶
- ۵۱۳ نمایش